ساعت‌ها هنوز در زمان ۵:٢۶ دقیقه به احترام صبر صابرین می ایستند و به هق هق می‌افتند و شانه‌هایشان از ثبت آن لحظه، خجالت زده تکان می‌خورد، زیرا نمی‌توانند ویرانه‌ای را برای عشاق و وصال یافتگان بم باور کنند، جماعتی رفتند چون دنیا دیدنی نبود.

به گزارش جیرفت من: فریاد عاشقان خاموش، طغیان صبر در روزی که جغرافیا به حکمت خداوند تصمیمی متفاوت گرفت، در روزی که بی‌قرارها تا ابد منتظر قرار ماندند و کلمات دست به دست هم دادند تا صبری متناسب با این همه بی‌قراری طرح نمایند اما نتوانستند.

ساعت‌ها بارها قرار عاشقی بپا کرده بودند و شبانه‌روز، ساعت بزم شادی و امیداعلام نموده بودند و لحظات وصال و دیدار و یکی شدن را به ثبت رسانده بودند و تیک تاک و صدای‌شان با نوای خوانندگان و هنرمندان خوش ذوق بمی  بپا بود، ثانیه شمارهایی که با نوای بسطامی رقص مولانا به پا می‌کردند.

مولانا، حافظ و سعدی وکالت زیباسازی و سرودن اشعار زیبای‌شان را طی دادخواستی به حنجره‌های بمی سپردند تا اشعارشان آسمانی‌تر شود (ایرج بسطامی، بهزاد و…. که با نوای گرم‌شان حافظ خوانی می‌نمودند)

ساعت‌ها نمی‌توانند در زمان  ۵:٢۶د قیقه تمام قرارهایی که قبلاً به ثبت رساندند و یهویی تبدیل به فصال و فراق و فقدان شد را باور کنند.

ساعت‌هایی که قرن‌ها وصال و شادی و عشق و تمدن و انسانیت را در بم آفریدند نمی‌توانند باور کنند ظرف ١٢ ثانیه زمین همه آرزوها را از زیر پای لیلی‌ها و مجنون‌های بم کشید.

ساعت‌ها هم به صبر متوسل شدند زیرا زمان متعلق به پروردگار بود و صبر هم از صفات الهه حکمت.

تنها کلمه‌ای که از سراسر دنیا به آنها ابلاغ می‌شد صبر بود و بَس، کلمات خجالت می‌کشیدند جمله‌ای دیگر را به جز صبر به صبوران بمی بگویند. قلم خونش را به جریان نمی‌انداخت، انگشتان قدرت پنجه انداختن به گردن قلم را برای نوشتن جمله‌ای نداشتند و عقل در پستوی ذهن منزوی شده بود، عشق افسرده شده بود، تنها خدا بود که امر نمود صبر کنید و گفت: نام دیگر من صابر است و صبر ماموریت شماست و از آن موقع، بعد از پیام پروردگار، قدمِ بم مقدم بر قامت کلیه واژه‌ها شد و وارثین تمدن، مشق اصالت نمودند و قلم اراده خود را در دوات تمدنشان فرو بردند و به دنیا اعلام موجودیت نمودند و نوشتن بم زنده است و گفتند هر مَنی به اویی محتاج است.

و رفتنگان بم مَنی بودند که اویی چون خداوند آنها را به وصال پذیرفت و دم و بازدم‌شان فریاد برآورده بود یاصابر رضابه رضائک

اجتماعِ وصال یافتگان را خداوند درخواست نمود تا نهایتِ صبر را با بوته آزمایش بیازماید و مردم بم شایسته این امتحان گشتند و سربلند سرتسلیم به امتحان الهی نهادند.

امتحانی که هنوز لیلی‌ها و مجنون‌های بم را چشم انتظار نگه داشته و صبر برگه امتحانی بود که خداوند در دستانِ مردمانِ این دیار گذاشت.

صبری با این عظمت، ماموریت غیرممکنی بود که قسمت‌های دیگر زمین از آن سرباز زدند اما چون صبر، حکمت خداوند بود این خاک عاشق، پذیرشش کرد.

بم لرزید و صدای بَِِمِ صابرین همگام و همنوا با کاروران زینبی در خرابه‌ها تکرار شد.

کسانی را به یاد دارم که همه کسان خود را آرمیده دیدند اما عشق را در سینه خود نگه داشتند تا با تمام وجود و حضور بگویند بم زنده است و تاریخ بم متمدن ماندگار است.

و حال بوی گل پونه‌ها، ایران را به یا بمی می‌اندازد که شقایق مظلومیت کاروان زینبی را به استمداد می‌طلبد.

در تُنگ کوچک قلب این دیار، نهنگی از صابریت نمی‌گنجد. اما تقدیری از سوی الهه ناز مقدر شد و آنها این صبر عظیم را در قلب‌شان جا دادند.

نخلستان‌های بم، این بار به جای شیعیان علی گریه کردند 

و سر در گریبان آسمان نهادند زیرا چاهی برای گریه نمانده بود و لاله‌ها در بزمی غمگین سر بربالین آوارها گذاشته بودند.

شب ۵ دی، روزی که برای همیشه دیگر فردایی نداشت اما امید همیشه در وجودشان عشق خواهد آفرید.

به راستی طولانی‌ترین شب یلدا نبود شب ۵ دی بود زیرا‌ باری از دردهایی که در دوران کرونا مردمان تمام جهان با هم تحمل کردند و به دوش کشیدند، مردم بم یکجا به دوش کشیدند و به سوگ نشستند. صلوات

بقلم: رضا محمودی

انتهای خبر/ فاریابی

توسط admin960

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

18 − دوازده =